۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

هوای بی تو

راه می روم.
نفس می کشم.
می خندم.
و شک می کنم به تمام این ها،
که چگونه در این هوای بی تو زنده ام؟ 


سرم را بالا می گیرم.
آسمان صاف است و هوای من،بی تو،
ابری.
سرد.
خالی.

 منجمد راه می روم
منجمد نفس می کشم
منجمد می خندم


هوایم پر از فکر های خالی ست. . .
پر از تو را نداشتن.

من در اوج ام.
در اوج نرسیدن به تو
در اوج پایان عاشقانه های من و تو


سرم را پایین می گیرم
فکر می کنم
شاید  سر انگشتانت برای پاک کردن اشک هایم نرم  تر از دستمال مچاله شده در مشتم بود. . .  

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

سیاه پوش

به یاد جای سر انگشتانت میان مو هایم
آن ها را می بافم.
اما حالا که تو نیستی
آخرش را با روبان سیاه گره می زنم
من،سیاه پوش این روز های بدون تو ام.