۱۳۹۸ شهریور ۵, سه‌شنبه

خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

دیشب خوابش را دیدم.
شب بود.باران می بارید.داشت رانندگی می کرد.
از نور چراغ های خیابان عبور می کردیم،تصویرها با آهنگ خاصی از جلو چشمانم رد می شد.
من تماماً متوجه او بودم. آرام و موقر و متین بود.درست مثل همیشه...
در سکوت و شب و باران پیش می رفتیم.به مقصدی که نمی دانم.


*عنوان پست از فریدون مشیری

۱۳۹۷ دی ۱۴, جمعه

توده‌ی شخصی

با بعضی داستان ها سودا زده می‌شوم.
برای نویسنده ی کتاب ها اصغرفرهادی‌بازی در می‌آورم، دو سوم کتاب را که می‌خوانم،باقی داستان را بین پریشانی و بی‌تابی رها می‌کنم.

دیوار های اتاق خاکستری می‌شوند، از جایم بلند می‌شوم و از پنجره بیرون را تماشا می‌کنم، غروب پشت چشم هایم دَم می‌کشد و نوک کوه ها آسمان را می‌فشارد.

خاکستری های مالیخولیایی ذهنم خانه را برداشته،به واقعیتِ خانه و خودم اهمیت نمی‌دهم.
دنیا ساکت و بی‌تفاوت می‌شود. می‌روم توی خودم، دلم را می‌‌شکنم. مستقل می‌شوم و فکر می‌کنم کسی را دوست‌ندارم؛کسی هم من را دوست‌ندارد.
از زمین و زمان و آدم ها که کنده می‌شوم ،خودم را تحسین می‌کنم. 

۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۲, شنبه

خوبی و می دونی،به خوبی آغوش/گرمی و می مونی،به تن تر از تن پوش

همین طور در خیابان قدم می زدم و فکرم پیش تو بود.
خوبی ها دوام ندارند اما خاطره ی خوبی ها دوام دارد.
خاطره ی خوبی هایت دوام بخش تمام لحظه هایی ست که با دلتنگی می گذرد.
ناراحتم..
چون تو می توانی مهربانی کنی،خوب باشی،خوبی کنی
و من چه قدر مهربان بودنت را دوست دارم.
ناراحتم..
چون تو می توانی خوب نباشی،بی تفاوت باشی یا اصلا نباشی!
و من باز هم...
*عنوان پست از قطعه ی بادگنهکار گروه دنگ شو ست.

۱۳۹۷ فروردین ۱۸, شنبه

شنودم ضعیف است

رو در رو
چشم در چشم

گوشم پیش شما نیست و چشم هایم غیر را می بینند
غیر که مجالی دارد برای تعلل...

مثلا آن واژه را چقدر حزین و لطیف گفتی..
یا سرخی چشمت از چیست؟چشم هایت چرا نامهربان است؟

۱۳۹۶ اسفند ۱۴, دوشنبه

۱۳۹۶ دی ۲۷, چهارشنبه

از عصر های خاکستری،به دکتر"ح"

دلم تاب نیاورد یک سال از آن روز بگذرد و بگویم من همچنان به یاد دارم...
در آن عصرِ خاکستری ِاردیبهشتی که انگار چشمانم از پشت فیلتر نیلی و خاکستری همه جا را می دید،
آن لبخند ِ خسته ای که از من دریغ نکردی مرهم بود..مرهم ماند..